با استفاده از بازاریابی محتوا به شما امکان می دهد با تعدادی از رسانه ها با مردم ارتباط برقرار کنید و می توانید مقادیر عظیمی از اطلاعات مربوط به کسب و کار
شما باید بتوانید با مخاطب خود یک رابطه با دوام ایجاد کنید. مخاطب باید احساس خوبی نسبت به شما پیدا کند و در آینده مجددا محتوای شما را ببیند و به دوستان خود پیشنهاد کند. حتما شما نیز با روشهای معمول ایجاد اعتماد و احساس مثبت در تولید محتوا برای مخاطبین در طولانی مدت آشنایی دارید. در ادامه به معرفی یک روش بسیار موثر در برانگیختن احساس مخاطب و ایجاد تصویر ماندگار در ذهن او خواهیم پرداخت. در بازاریابی محتوا این روش را سرندیپیتی مینامند. اساس کارکرد این روش ایجاد احساس خوشایند در مخاطب در بهترین زمان ممکن است. زمان مناسب را میتوان در قالب یک اتفاق خوشایند که به موقعیت مخاطب مرتبط است تعریف کرد. این روش با صرف زمان کمتر و تاثیرگذاری بیشتر در میان بازاریابان محتوا محبوبیت زیادی دارد. ابتکار و خلاقیت در این روش از اهمیت اساسی برخوردار هستند ولی میتوان اصولی برای استفاده از این روش نیز برشمرد. اصول روش سرندیپیتی در زیر معرفی شدهاند.
نیازهای مخاطبین خود را درک کنید
برای درک نیازهای مخاطبی محتوای بازاریابی خود شما باید بتوانید با آنها همدردی کنید. شما به این روش احساسات آنها را درک خواهید کرد. با دانستن ترس های آنها، نیازهای آنها در زمانی که به سایت شما مراجعه کرده اند و مشکلات شان شما میتوانید برای تولید بهترین محتوا تصمیم بگیرید. مخاطبین شما محتوایی را که طبق نیاز آنها تولید شده باشد دوست خواهند داشت و احساس خوبی نسبت به برند شما پیدا میکنند.
هر محتوا را در مکان درست به کار ببرید
با کمی دقت میتوانید جای مناسب هر محتوا را در سایت یا دیگر کانالهای ارتباطی خود معین کنید. برای صفحات مختلف سایت، وبلاگ و شبکه های اجتماعی خود محتوای متناسب تولید کنید و با توجه به نیزا مخاطبین آن صفحات مکان درست را برای آن انتخاب کنید. همیشه برای تولید محتوای مناسب باید بدانید مخاطبین شما چه گروهی هستند؟ کسانی که مشتری فعلی شما هستند؟ مشتریان بالقوه؟ یا کسانی که به دنبال اطلاعات هستند؟ آیا هدف شما تقویت رابطه با مشتریان قدیمی و فعلی است یا ایجاد رابطه با مشتریان بالقوه؟
پس از تولید محتوای مناسب هر گروه و اختصاص مکان مناسب به آن در کانال مورد نظر باید نکات طراحی صفحات را هم متناسب با آن مکان رعایت کرد. برای مثال در انتهای پستها وبلاگ خود که مربوط به محصول هستند دکمههای فراخوان خرید یا بررسی محصول را قرار دهید. در نسخه موبایل سایت خود لوکیشن خود را در دسترس کاربران قرار دهید تا به راحتی به شما مراجعه کنند. در صفحه اصلی سایت خود رویداد پیش رو یا برنامههای آینده را قرار دهید تا به راحتی به اطلاع کاربران برسد.
روش سرندیپیتی در بازاریابی محتوا با ایجاد احساس شادی طی یک اتفاق مخاطب را درگیر میکند. اگر محتوای شما باعث تعجب و غافلگیری مخاطبی شود، او را شاد کند و هم زمان پیامی را به او منتقل کند شما عملکرد درستی داشته اید. با استفاده از این روش مشتریان بالقوه را به مشتریان بالفعل تبدیل خواهید کرد. محتوای سرنتیپیتی باید به طور اختصاصی و جدا از محتواهای معمول برنامه بازاریابی محتوا تولید شود و از اصول گفته شده پیروی کند.
یکی از دوستان من یک شغل محلی را اداره میکند. او امروز با من تماس گرفت تا نظرم را در مورد فرصتی برای تبلیغات که برایش پیش آمده است جلب کنم
این فرصت به خودی خود مهم نیست.
سوالی که به ما ارائه شد این بود که “آیا فکر میکنید این تبلیغ 450 دلار ارزش دارد؟”
همانطور که دوست و مشتری من، جان کریسکو، میگوید: “در این تصویر تبلیغاتی فقط بسیاری از موارد اشتباه و یا نامناسب به تصویر کشیده شده است.”
من تحت تأثیر قرار گرفته ام که چگونه بسیاری از مشاغل کوچک و بزرگ با دلارهای بازاریابی خود این نوع رول را بازی میکنند. بسیاری از شرکت ها در وهله اول استراتژی بازاریابی را که به روشنی بیان شده اند ندارند و همان چیزی را که من آن را بازاریابی سرندیپیتی مینامم.
اعتماد کور به خوش شانسی و امید به رشد تصادفی کسب و کار خود از طریق لوبیای جادویی 450 دلاری
هرچقدر احمقانه به نظر میرسد، بازاریابی Serendipity بسیار رایج است و خطر انقراض آن را تهدید نمیکند و هر چقدر که میخواهم با افرادی که بی سر و صدا این ورد را تمرین میکنند خوب باشم، گاهی اوقات فقط میخواهم آنها را به شدت تکان دهم و پول ناهارشان را بگیرم.
نگاه کنید، همه ما در دام به موفقیت رسیدن کسب و کار خود از هر طریقی میافتیم. همه ما خیلی شلوغ، حواس پرت هستیم، به چند جهت کشیده شده ایم، استرس داریم و مورد تحسین واقع شده ایم. ما چنان درگیر مشغول ماندن میشویم که فراموش می کنیم باید موثر هم بمانیم. و علی رغم تمایل به لغزش، باید قبل از اینکه در عمق فرو برویم، کوشا و از چنین دام هایی آگاه باشیم.
مشکل شماره 1 مشاغل امروز در سراسر جهان چیست؟
مشکل شماره یک یافتن رهبری خوب یا کارمندان فوق العاده نیست. این در مورد کارِ بیشتر یا یافتن نقطه اوج و موفقیت نیست. اینها فاکتورهای مهمی برای اطمینان هستند، اما مشکل شماره 1 در تجارت امروز بیشتر مشتری است. پیتر دراکر نگفت هدف از تجارت رهبرعالی بودن و انجام کارهای بیشتر است.
دراکر گفت: “فقط یک تعریف معتبر از هدف کسب و کار وجود دارد: ایجاد مشتری.”
من و کی دیشب با دوستان خود دیوید و جانت لانگ شام خوردیم. آنها فقط یک سفر شش هفته ای با اتومبیل از طریق شمال غربی را پشت سر گذاشتند. دیوید یک درویش چرخان انرژی است. او قهوه نمینوشد زیرا سرعتش را کند می کند. با این حال، جانت به زیبایی آرام و جمع شده است و به خوبی از پس او بر می آید. اگر من و کی شش هفته در یک ماشین با هم بودیم، یکی از ما بسته به جلوی ماشین برمیگشت.
دیوید صاحب یک شرکت حکاکی موفق در کارولینای شمالی است. بهترین مشتریان او به سه دسته خرده فروشی، رستوران و املاک و مستغلات تقسیم میشوند. محصولات اصلی وی پلاک های شناسایی کارمندان است. او هدف از تجارت را میفهمد، برای ما تعریف کرد که چگونه چهار ساعت اول خود را هر روز صرف پرورش کسب و کار خود می کند و بقیه روز خود را به کار خود اختصاص میدهد کسب و کار. تعجبی ندارد که دیوید موفق است! تعجبی ندارد که او و ژانت قادرند سفرهای شش هفته ای دور از دفتر داشته باشند.
خوب، بنابراین من در تلاش هستم تا نکته ای را بیان کنم. دوست من میخواست بداند آیا این فرصت تبلیغاتی 450 دلار ارزش دارد؟ بزرگترین مشکلی که امروز مشاغل با آن روبرو هستند، جذب مشتری بیشتر است. هدف از تجارت ایجاد و جذب مشتری است. دیوید لانگ این را میفهمد.
- این اتصال کجاست؟
- باید بدانید مشتری احتمالی شما کیست؟
- باید بدانید که چرا مشتری شما محصول شما را می خواهد؟
شما باید بدانید مشتری شما از کجا با شما آشنا میشود، چه چیزی میخواند و از کجا اطلاعات خود را به دست می آورد.
اگر دوست من از قبل جواب این سوالات را میدانست، میفهمید که آیا فرصت تبلیغات ارزشش را دارد؟
اما علاوه بر این پاسخ ها، مسئله کوچک عمل نیز وجود دارد. شما باید اولویت روزانه خود را برای برقراری ارتباط با مشتری و مشتری خود قرار دهید. مثل دیوید باشید. صادقانه بگویم، من اهمیتی نمیدهم که چگونه این کار را انجام دهید، به شرطی که روشی باشد که از نظر شما پیش رود و برای شما موفقیتی در پیش داشته باشد مناسب است.
اگر شما یک استراتژی بازاریابی کاملاً فکر شده، کاملاً مشخص و مکتوب ندارید و آن را به عنوان شماره یک اولویت کاری روزانه خود قرار نمیدهید، پس احتمالاً یک بازاریاب سرندیپیتی هستید.